ضرورت تشکیل «مجمع مشورتی نخبگان کشور»

در حال حاضر تصمیمات در کشور دو سویه اساسی دارد:

سویه نخست؛ در این سویه تصمیم سازان و تصمیم گیران قرار دارند که خود جزو کادر اجرایی و تصمیم گیری به شمار رفته، پست و مقام دارند و از دولت نان می خورند؛ اعم از قوه مجریه، مقننه و قضاییه

گرچه رای جمعی مردم از طریق انتخابات در بخشی از این بدنه حضور دارد؛ نظیر نمایندگان مجلس، اما نیک می دانیم که تجربه چهل سال گذشته نشان داده که در مواردی بسیار این نمایندگان از اندیشه و خواست عمومی جامعه که چه بسا بعدها صائب بودن آنها اثبات شد، نمایندگی نکرده و نمی کنند و مصالح شخصی، جناحی و منطقه ای بر تصمیمات آنان غلبه داشته است.

عیب بزرگ این جمع عظیم، همسویی ناخواسته عموم آنان با تصمیمات کلان و دستوری اتخاذ شده از بالا و نداشتن شهامت در مخالفت با آنها است.

سویه دوم؛ در سویه دوم میلیون ها مردم کوچه و خیابان حضور دارند که تصمیم دسته نخست صواب باشد یا خطا، مستقیم در زندگی، معیشت و مصالح دین و دنیای آنان تاثیر می گذارد.

آنان باید همیشه بیشترین سهم خسارت ها را بپردازند.

یک نمونه را عرض می‌کنم: در دهه هفتاد نظام تصمیم گرفت که جمعیت کشور کاهش یابد. همه تصمیم سازان و تصمیم گیران و در کنار آنها رسانه های عمومی با این تصمیم همراهی کردند. بلافاصله قوانین لازم تصویب شد و تمهیدات اجرایی اتخاذ گردید؛ به گونه ای که پرستاران تعلیم دیده تا دل دورترین روستاهای کشور رفتند و در کنار مزرعه مردان جوان را عقیم کردند و به همسران آنان همه روش های جلوگیری از زاد و ولد را آموختند!!

خاطرم نمی‌رود که آن زمان مشهد بودم و فلان مرجع مورد احترام که تابستان به مشهد می‌آمد در دروس خارج تابستانی به تفصیل از مساله کاهش جمعیت دفاع کرد! در این بین فقط یک عالم زاویه نشین در همان مشهد؛ به نام مرحوم علامه حسینی تهرانی به فریاد آمد و کتاب نوشت که این نقشه اسرائیل برای قطع نسل مسلمانان و شیعیان است. متاسفانه متهم به ضدیت با ولایت فقیه شد!

حالا با گذشت قریب به سی سال از این تصمیم، امروز همه به خطا بودن آن تصمیم اذعان دارند و پیوسته دو خطر هشدار داده می شود: جمعیت کشور رو به پیری و فرتوتی است و دیگر آن که جمعیت کشور رو به غلبه اهل سنت بر شیعه است!

حال پرسش این است: در برابر جلوگیری از تصمیمات مختلف و کلان که امروز و فردا گرفته می شود و چه بسا ممکن است زیان آنها ده ها سال در کشور باقی بماند، چه باید کرد؟!

این ناچیز به عنوان یک طلبه کوچک و خیرخواه نظام و رهبری فرزانه آن و با ارج گذاری به همه مدیران خُرد و کلان کشور، معتقدم چند خطای بزرگ در این سه دهه اخیر اتفاق افتاده است که فقط از آنها نام می برم:

  1. فقدان استراتژی واحد در سیاست های برون مرزی و تعاملات جهانی که ورود پر رنگ در مسایل داخلی برخی از کشورها در دهه اول انقلاب با عنوان حمایت از نهضت های آزادی بخش و کاهش سطح حمایت به خاطر مصالح ملی در مواردی دیگر از جمله در هجوم روسیه به چچن در گذشته و سکوت در برابر فشار چین به مسلمانان در حال حاضر از نمونه های آن است.
  2. خطاهای راهبردی در مقوله فرهنگ که برآیند آن در تعابیری همچون تهاجم و شبیخون فرهنگی خودنمایی کرد و کشور را از جهت سلامت نهاد خانواده و سلامت رفتاری عموم مردم جزو پر آسیب ترین کشورها قرار داد.
  3. فقدان استراتژی واحد در مساله بسیار حساس هسته ای و عملا واگذاری آن به حال و روحیه دولت ها؛ به گونه ای که در دولت احمدی نژاد بالاترین سطح مقاومت بروز کرد و در دولت روحانی بالاترین سطح وادادگی!
  4. فقدان سیاست گذاری روشن و هدفمند در نظام بانکی و مالی و به طور کلی در عرصه اقتصادی کشور؛ به گونه ای که گاه اقتصاد دولتی بر کشور حاکم شد و گاه اقتصاد بازار آزاد غلبه پیدا کرد و مسایلی از این دست باعث شد تا شکاف اقتصادی عظیم در میان طبقات اجتماعی فراهم شده و فاصله فقیر و غنی روز به روز عمیق تر شود و قریب به دو سوم جمعیت کشور به زیر خط فقر کشیده شوند.
  5. ضعف فاحش در بستن همه راه های نفوذ غارت گران سرمایه های ملی که متاسفانه وقت و بی وقت خبر اختلاس های کلان حتی از درون قوه قضاییه و یا بدنه وزارت اطلاعات به گوش می رسد؛ یعنی درست در جایی که قرار بود خود مانع هر گونه دست اندازی به سرمایه های کشور شوند!
  6. فقدان هوشمندی لازم و باز تولید روش های مقابله با راهبرد نفوذ دشمن در بدنه نظام و دستگاه های امنیتی و نظامی کشور که در چند سال اخیر به خوبی خود را آشکار ساخت و شهادت دو شهید بی نظیر کشور؛ یعنی شهید قاسم سلیمانی و شهید فخری زاده که ما را به یاد ترورهای دهه شصت و فقدان چشم های بیدار امنیتی انداخت، بهترین گواه مدعا است.

موارد دیگر نیز هست که بنا به مصالحی از ذکر آنها اجتناب می کنم که یک نمونه آن اختلاف در ادامه و چگونگی اداره جنگ پس از فتح خرمشهر است که برخی از مسایل پنهان آن تا حدودی فاش شده است.

نکته قابل توجه آن که تقریبا در عموم موارد پیشگفته، رهبری مسئولیت هدایتی خود را به نیکی انجام داده و هر از چندگاه هشدارهای لازم را داده است.

اما اشکال کار در کجاست که هم چنان آسیب های پیشگفته به صورت پر رنگ ادامه دارد؟!

به گمانم یک اشکال اساسی فقدان ساز و کاری برای شنیدن دیدگاه ها و خیرخواهی های سویه سوم و سرمایه پنهان سوم کشور در میان مدیران نظام و بدنه جامعه است و آن جمع نخبگان اجتماعی است. کسانی که از یک سو نان خور نظام نیستند تا به خاطر مخالفت خیراندیشانه نگران نان خود باشند و از طرفی جزو توده کوچه و خیابان نیستند تا اتهام ناآگاهی به آنان زده شود.

من نام آنان را «مجمع مشورتی نخبگان کشور» می‌گذارم.

معتقدم برای تحقق این آرمان نه ساختمان چند طبقه در شمال تهران لازم است و نه حقوق سالانه آن چنانی و نه دفتر و دستک ویژه دیگر. کاری سراسر مردمی و ملی با تدوین یک آیین نامه تعیین کننده چند و چون گزینش نخبگان و گستره دخالت و مشورت آنان در امور بی آن که لزوما نظران آنان بار الزام حقوقی را به دنبال آورد.

این مجمع که باید فارغ از گرایش های فکری و جناح بندی های سیاسی و  تنها با عطف توجه به دو ویژگی خبرویت در فهم چالش ها و برون رفت ها و عشق به اسلام و ایران گزینش شوند، می تواند حداقل در سال دو بار در فضایی دوستانه و صمیمانه با حضور رهبری، سران قوا و مدیران کلان کشور برگزار شود و به نخبگان اجازه داده شود که بدون هیچ محذوری و با آزادی تمام، هر آن چه را در اندیشه دارند، بازگو نمایند.

نفرمایید در پستوها هست و شما نمی دانید!! اتفاقا با همین جلسات مشورتی پستویی که افراد از طرف بالا دست ها گزینش شوند و گاه متن آنان پیش خوانی شود، مخالفم.

بگذارید درب‌های مشاوره و مشورت که در چهل سال تقریبا جز برای نورچشمان، برای دیگران بسته بود، باز شود و درد و دل نخبگان به صورت یک پارچه با صدای واحد و پرقدرت به گوش مدیران کلان کشور برسد.

درنگرید در این چند روز اخیر، چقدر نخبگان دانشگاهی و حوزوی از ضعف و وجود رخنه امنیتی کشور و نبود اهتمام لازم نسبت به انتقام سخت از دشمن نالیدند! اما آیا هیچ یک از مسئولان تصمیم ساز و تصمیم گیر کشور وقعی به آنها گذاشتند؟!

آنان عادت کرده اند که نقدها و انتقادهای به جا را بشنوند و بی اعتنا از کنار آنها بگذرند؛ چون می دانند بعد از کمتر از دو هفته همه چیز آرام می گیرد و همه چیز به فراموشی سپرده می شود!!

اما اگر همین مجمع مورد اشاره وجود داشت، صداها و فریادهای پراکنده، در یک جا انباشته شده و دیگر مسئولی نمی توانست از کنار آن ساده بگذرد!

ممکن است بفرمایید فایده چنین مجمعی بدون داشتن پشتوانه حقوقی چه خواهد بود؟!خواهم گفت اصل مشاوره و مشورت دستور مسقیم قرآن و اهل بیت و رویه مستمر همه حکومت های عدالت جو و حق مدار است.

خداوند گاه در دل و زبان همین افراد نخبه و خیرخواه رهنمونی می دهد که گره گشای بسیاری از مشکلات و گره ها است و تاریخ پر است از نمونه های درخشان. سنت بار عام و فراهم کردن زمینه شنیدن صدای عموم مردم از دوره هخامنشیان وجود داشته و تا دوره تاریک قاجار با فراز و فرود استمرار داشته است.

چرا حکومتی متکی بر آرمان های دینی و اراده ملی، خود را از چنین مشورت های روشن و خیرخواهانه محروم سازد؟!

از خداوند فیض گستر و حامی بندگان صالح می طلبم که دست تطاول بیگانه را از سرزمین ما کوتاه فرماید و رشد و بالندگی در همه عرصه های مادی و معنوی را به این آب و خاک که تنها کشور اهل بیت (ع) در گستره خاکدان به شمار می رود، ارزانی فرماید!

بمنه و کرمه

«إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ ۚ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»

من آن چه شرط بلاغ است با تو می گویم – تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال!

اگر کسی دسترسی دارد وجیزه این ناچیز را به سمع و نظر رهبری برساند؛ شاید مفید به حال کشور باشد.