يکي از ویژگیهای شگفت آور قرآن که مورد توجه برخي از صاحب نظران قرار گرفته، امّي بودن آورنده آن است؛ به اين معنا که قرآن از سوي کسي به عنوان سخن خداوند به جهانيان ارايه شد که به اذعان همه صاحب نظران خواندن و نوشتن نميدانست. چنین ویژگی ای در باره سایر پیامبران گزارش نشده است.
امّي بودن يکي از اوصافي است که قرآن کريم براي پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) ذکر کرده است، نظير آيه شريفه:
الَّذِينَ يتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِي الْأُمِّي الَّذِي يجِدُونَهُ مَکتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ؛ همانان که از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده که او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مييابند، پيروي ميکنند.
البته در اين که مقصود از امّي چيست ميان مفسران اختلاف است. با اين حال بيشتر آنان آن را به معناي «الذي لا يقرأ و لا يکتب. کسي که نميخواند و نمينويسد» دانستهاند.
گذشته از توصيف پيامبر به امي بودن، قرآن در جاي ديگر بر درس ناخواندن پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) تصريح کرده است، آنجا که ميفرمايد:
وَمَا کنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيمِينِک إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ؛ و تو هيچ کتابي را پيش از اين نميخواندي و با دست خود نمينوشتي، و گر نه باطل انديشان قطعاً به شک ميافتادند.
بر اساس اين آيه در صورتي که پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) توان خواندن و نوشتن ميداشت، باطل انديشان مدعي ميشدند که او اين علوم و قرآن را از ديگران فرا گرفته است.
خوشبختانه تاريح حيات پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) چه پيش از رسالت و چه پس از آن براي همگان روشن بوده و تقريباً کوچکترين نقطه ابهام در آن وجود ندارد و در اينکه پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) پيش از رسالت نزد هيچ کس درس نخوانده و به مکتب نرفته است، هيچ مورخي اختلاف نظر ندارد.
از سويي ديگر، به استناد اسناد تاريخي نامههاي پيامبر به زمامداران و حکمرانان و پيمانهاي مختلف را نيز کاتباني ويژه مينگاشتند. هر چند پارهاي از محققان به استناد برگي از سيره آن حضرت مدعي شدهاند که ايشان پس از رسالت استطاعت خواندن و نوشتن را داشته است با اين همه، بخاطر رعايت مصلحت از آشکار ساختن آن پرهيز مينمود.
از طرف ديگر، حقائق هستي و معارف بلند الهي، اخلاقيات، سياسيات، اجتماعيات و هزاران موضوع ديگر چنان با جامعيت، دقت و ظرافت در قرآن انعکاس يافته، که شگفتي و تحير همگان را برانگيخته است.
مخالفان قرآن در همان عصر نزول به عظمت و بلندای معارف قرآن اذعان کردند؛ چنان که وليد بن مغيره پس از شنیدن آيات نخستين سوره مبارکه غافر از زبان پیامبر، به ميان قبيله خود يعني بني مخزوم آمد و با شگفتي چنین گفت:
«والله لقد سمعت من محمد آنفاً كلاماً ما هو من كلام الانس ولا من كلام الجن وان له لحلاوة و ان عليه لطلاوة وان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق و انه ليعلو و ما يعلي عليه؛ به خدا سوگند همينك از محمد گفتاري شنیديم كه نه از جنس گفتار انسان است و نه از جنس گفتار جن. گفتاري است بس شيرين، با طراوت و زيبا و بسان درختي است كه شاخش پر ميوه و ريشهاش پرآب است، گفتاري كه برهمه كلامها سرور است وگفتاري برآن چيره نيست.»
و هنگامي که عتبه آيات آغازين سوره فصلت را از زبان آن حضرت شنید، در ستایش از قرآن چنین گفت: «والله لقد سمعت من محمد كلاما ما سمعت مثله قط والله ما هو بالشعر ولا السحر ولا الكهانة فأطيعوني في هذه وأنزلوها بي خلوا محمدا واعتزلوه فوالله ليكونن لما سمعت من قوله نبأ؛ به خدا سوگند! از محمد گفتاري را شنيدم که هرگز نظير آن را نشنيده بودم. به خدا سوگند اين گفتار نه شعر است، نه سحر است و نه کهانت. بياييد سخن مرا پذيرا باشيد و در باره قرآن همين گونه داوري کنيد. محمد را واگذاريد و رهايش سازيد. به خدا سوگند در آن چه از او شنيدم اخبار محققّي يافتم.»
براستي کسي که خواندن و نوشتن نميدانست و نزد استادي دانش نياموخته بود، چگونه توانست کتابي به جهانيان عرضه نمايد که همگان را به عجز و ناتواني فرو افکنده و بهت ايشان را برانگيخته باشد؟! چه خوش سرود حافظ:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
برگرفته از کتاب «تفسیر موضوعی قرآن» اثر استاد علی نصیری