شرح کافی – جلسه 11- پنج شنبه 99/5/9

 
بسم الله الرحمن الر حیم
 

إِنَّ مِنْ عَلَامَةِ الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ فِيه ثَلَاثُ خِصَالٍ؛ اعداد ذکر شده در عموم روایات به معنای حصر حقیقی نیست.

يُجِيبُ إِذَا سُئِلَ؛ امام صادق (ع) در فقرات گذشته از همین روایت در باره ارزش سکوت تاکید فرمود. اقتضای سکوت آن است که انسان جز در موارد ضرورت آغاز به سخن نکند و تا از او پرسشی نشود، به پاسخ گویی اقدام ننماید. بر همین اساس در برخی از روایات توصیه شده که تنها آن که مخاطب پرسش است، اقدام به پاسخ نماید مگر آن که پاسخ را به کسی دیگر احاله کند و نیز گفته شده که شاگرد حق ندارد در برابر استاد خود در پاسخ به پرسش دیگران پیشدستی نماید.

چو سوسن صد زبان داری زبان درکش از این زاری        ز غنچه بسته لب بشنو ز خاموشان خبر باری

ويَنْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْكَلَامِ؛ اقتضای در کشیدن زبان در کام نیز آن است که انسان زمانی لب به سخن گشاید که دیگران نظر خود را داده باشند و همه چشم ها و گوش ها منتظر سخن تازه و نویی باشد تا گره از مشکل موجود را بگشاید.

راز دعوت به سکوت و دیگر اظهار نظر کردن چیست؟

یکی از اسرار آن می تواند این نکته باشد که اخلاق الهی انسان را از هرگونه تلاش برای خودنمایی، جلوه گری و در معرض دید و چشم دیگران قرار گرفتن پرهیز می دهد و در برابر حسّ کاذب خودنمایی که از حبّ به ذات نشآت می گیرد، انسان را به گمنامی فرامی خواند.

از سویی دیگر، افرادی که دچار حسّ حقارت اند یا به عکس دچار خودشیفتگی هستند و عقل و فکر خود را بهتر و برتر از دیگران می انگارند و دوست دارند که مشار بالبنان شوند، پیوسته مترصد فرصتی برای عرض اندام اند.

از این جهت است که دوست دارند دانش اندک خود را به خیال خود انبوه است را به رخ دیگران بکشند و در پی آن با کوچکترین بهانه در هر مجلس و محفلی لب به سخن می گشایند و به هر پرسشی اقدام به پاسخ می کنند تا دیگران آنان را به فضل و دانش بستایند.

شاهد مدعا توصیفی است که در روایت دیگر از زبان امام صادق (ع) برای مدعیان کاذب دانش ارایه شده است: «من تعلم علما ليماري به السفهاء أو يباهي به العلماء أو ليقبل بوجوه الناس إليه فهو في النار.»مراء و جدال با سفیهان، تفاخر با علما و توجه دادن چهره مردم به خود همه علامت خودخواهی و خودپرستی است که از آن به عنوان ریشه همه مفاسد اخلاقی یاد شده است.

ويُشِيرُ بِالرَّأْيِ الَّذِي يَكُونُ فِيه صَلَاحُ أَهْلِه؛ عقل اقتضای دو اصل رفتاری در مقام مشورت دارد:

1.تا زمانی که در زمینه مشورت از خبرویت کافی برخوردار نباشد، اظهار نظر نمی کند.

2.هیچ گاه از مرز نصحیت و خیرخواهی خارج نمی شود و در حقیقت امانت را رعایت می کند.

این دو نکته در فرمایش امام صادق (ع) مورد توجه قرار گرفته است. فَمَنْ  لَمْ يَكُنْ فِيه مِنْ هَذِه الْخِصَالِ الثَّلَاثِ شَيْءٌ فَهُوَ أَحْمَقُ؛ رابطه عقل و حماقت رابطه عدم و ملکه است؛ وقتی شخص از عقل تهی باشد، دچار حماقت خواهد بود؛ هر چند ممکن است حماقت نیز بسان عقل، دارای مراتب مختلف باشد.

إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ لَا يَجْلِسُ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ إِلَّا رَجُلٌ فِيه هَذِه الْخِصَالُ الثَّلَاثُ أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيه شَيْءٌ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ؛ وجود این صفات سه گانه یا یکی از آنها که علامت عقل است، زمینه برتری و شایستگی انسان برای صدرنشینی را فراهم می کند. صدر مجلس گرچه در ظاهر تداعی معنای بدوی یعنی نشستن در صدر و بالای یک جلسه و نشست را بدست می دهد، اما در نگاهی وسیع تر بدان معناست که عاقلان و آنان که بهره وافر از عقل دارند، باید در صدر اول قرار گیرند و زمام جامعه را بدست گیرند.

وقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع؛ از جمله نمونه های جالب است که امام صادق (ع) پس از گفتار حضرت امیر، گفتار دو امام دیگر را در پی هم نقل کرده است.

إِذَا طَلَبْتُمُ الْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا قِيلَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه ومَنْ أَهْلُهَا قَالَ الَّذِينَ قَصَّ اللَّه فِي كِتَابِه وذَكَرَهُمْ فَقَالَ : * ( إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الأَلْبابِ ) * قَالَ هُمْ أُولُو الْعُقُولِ؛ آیه مورد اشاره امام مجتبی (ع) دو بار در قرآن آمده است؛ نخست در سوره رعد آیه 19 و دوم در سوره زمر آیه 9. البته با تعابیری دیگر نظیر « وَمَا یذَّکرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» در برخی دیگر از آیات بازتاب یافته است.

مراد از «لبّ» همان گونه که در گفتار امام آمده، عقل است و به استناد این دست از آیات تنها کسانی که از عقل سهم کافی دارند، از تذکر و پندگیری برخورداراند.

بیشتر کارکرد معنایی این دست از آیات مباحث معرفتی و اعتقادی است، اما امام آیه را در زمینه اخلاقی بکار بست و این امر خود نشانگر سعه معنایی و سعه کارکرد آیات است. از نگاه امام مجتبی (ع) تنها کسانی که از عقل بهره دارند، شایسته آن هستند تا انسان نیاز خود را با آنان در میان گذارد. از این جهت بارها در متون روایی از حاجت بردن نزد نااهلان، نوکیسگان و لئیمان نهی شده و نیز در دعاها آمده که از خدا بخواهیم تا ما را از نیاز بردن نزد این دست از نااهلان بی نیاز سازد.  به عنوان نمونه از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: « ادع الله أن يغنيني عن خلقه، قال: إن الله قسم رزق من شاء على من يشاء ، ولكن سل الله أن يغنيك عن الحاجة التي تضطرك إلى لئام خلقه.»

از سویی دیگر، نیاز بردن نزد یک انسان عاقل با کمترین آفت و آسیب روبرو است؛ زیرا اگر آن شخص امکان برآوردن نیاز را داشته باشد، دریغ نمی کند و اگر برایش میسور نباشد، با رعایت ادب و احترام اعتذار می طلبد و چنان نیست که با آبروی شخص بازی کند یا با نیش و کنایه او را آزار دهد.

وقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع مُجَالَسَةُ الصَّالِحِينَ دَاعِيَةٌ إِلَى الصَّلَاحِ؛ زیرا اصل محاکات انسان را تشویق می کند تا خود را به شکل و شمایل همنشین خود درآورد.از این جهت همه رفتارشناسان اذعان دارند که اخلاق و روحیات همنشین و دوست بیشترین تاثیر را در انسان می گذارد.

تو اول بگو با کیان زیستی       پس آن گه بگویم که تو کیستی

وآدَابُ الْعُلَمَاءِ زِيَادَةٌ فِي الْعَقْلِ؛ مراد از آداب علما آن دسته از رفتارهایی است که در زندگی عالمان الهی نهادینه شده است و از آن جا که عقل و عقل مداری در همه آنها تجلی کامل دارد، بهره جستن از آنها به فزونی عقل انسان می انجامد.بر این اساس، بارها در آموزه های دینی بر مجالست با عالمان تاکید شده است؛ به عنوان نمونه امام کاظم (ع) فرمود: «محادثة العالم على المزابل خير من محادثة الجاهل على الزرابي »

وطَاعَةُ وُلَاةِ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزِّ؛ افزودن قید «عدل» به «ولاة» به خوبی نشان می دهد که اهل بیت به عکس نگاه رایج در میان عموم عالمان اهل سنت، اطاعت از حاکمان جائر را روا نمی دانند. پیداست وقتی حاکم و کارگزار عادل باشد، تصمیمات و کارهای او در جهت رضایت الهی و خدمت به خلق خواهد بود. از این جهت همراهی با او عزت را فراهم می آورد؛ همان گونه که اطاعت الهی و خدمت به خلق عزت آفرین است.

والحمدلله رب العالمین.