در این مدعا دو خطای علمی آشکار رخ داده که نمیتوان بسادگی مدعی شد که گوینده آن از خبط و خطا بودن آنها آگاهی نداشته است:
یک؛ شجاع الدین شفا بسان بسیاری دیگر از شبهه پردازان در باره قرآن؛ همچون نویسنده کتاب «نقد قرآن» برای اثبات مدعای خود به روایتی از کتاب صحیح بخاری استناد کرده است. گذشته از آن که متن بسیاری از روایات نیازمند تفسیر و تاویل اند، کتاب صحیح بخاری گر چه برای اهل سنت منبعی بسیار معتبر تلقی میگردد؛
به گونهای که آن را بعد از قرآن صحیحترین کتاب میشناسند، اما این کتاب از نگاه عالمان شیعه درست در برابر این دیدگاه، فاقد اعتبار و وجاهت علمی است و از این جهت نمیتوان آن را روایت کننده صادق گفتار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دانست.
دو؛ قرآن با کتاب مقدس برابر و در یک سطح دانسته شده است، در حالی که واقعیتهای تاریخی، اذعان بسیاری از متالهان یهودی و مسیحی، چند و چون متن کنونی عهد عتیق و گواهی آیاتی از قرآن، بهترین شاهد است که نشان میدهد از یک سو نباید متن آن را عین و نصّ گفتار خداوند دانست و از سویی دیگر باید پذیرفت که در متن آن تحریفات و دخل و تصرفاتی راه یافته است. از این جهت مقایسه و هم سطح دانستن کتاب مقدس با قرآن از هر جهت نادرست است.
باری، نمیتوان تردید کرد که عباراتی در تورات وجود دارد که به صورت نص یا ظاهر به نظریه بطلمیوس؛ مبنی بر زمین مرکزی ناظر است و کلیسا بر اساس همین عبارتها گالیله را محکوم کرده و او را ناچار به اعتراف نامه نمود، در حالی که به اذعان مفسران بزرگ و حتی خاورشناسان منصفی که در باره آیات علمی قران به تحقیق پرداختند، قرآن نه تنها با نظریه زمین مرکزی همصدایی ندارد، بلکه قرنها پیشتر از دستاوردهای علم نوین، بر نظریه خورشید مرکزی تاکید کرده است.
باری، کرویت زمین از سه آیه ذیل قابل استفاده است که در آنها از خداوند به عنوان پروردگار چند مشرق و مغرب سخن بهمیان آمده است؛ چنان که در سوره مبارکه صافات چنین آمده است: «رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ؛ پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، و پروردگار خاورها!» در سوره معارج چنین آمده است:
«فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ؛ [هرگز،] به پروردگار خاوران و باختران سوگند یاد میکنم که ما تواناییم.» و در سوره مبارکه رحمن چنی آمده است: «رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَینِ؛ پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر.» عموم مفسران میگویند برشمردن مشرقها و مغربهای متعدد که ناظر به زمین است اشاره به کرویت زمین دارد؛ زیرا تنها در این صورت است که میتوان برای زمین چند مشرق و چند مغرب برشمرد.
از سویی دیگر، در برخی از آیات از زمین به عنوان گهواره یاد شده است. این امر در دو آیه ذیل با تعبیر «مهد» انعکاس یافته است: نخست در سوره مبارکه «طه» که در آن چنین آمده است: «الَّذِی جَعَلَ لَکمْ الْأَرْضَ مَهْدًا؛ همان کسی که زمین را برایتان گهوارهای ساخت.» دوم در سوره مبارکه زخرف که در آن چنین میخوانیم: «الَّذِی جَعَلَ لَکمْ الْأَرْضَ مَهْدًا؛ همان کسی که این زمین را برای شما گهوارهای گردانید.» در سوره مبارکه نبأ از واژه «مهاد» استفاده شده است، آن جا که میفرماید: «أَلَمْ نَجْعَلْ الْأَرْضَ مِهَادًا؛ آیا زمین را گهوارهای نگردانیدیم؟»
از سویی دیگر، میدانیم که گردش گهواره بهخاطر نرم و آرام بودن آن برای طفلی که در آن آرمیده مشهود نیست و طفل در گمان خود آن را ساکن و ثابت تقلی میکند. زمین نیز بهرغم آن که پیوسته در حال گردش و حرکت است، بهخاطر نرم و آرام بودن این گردش، ثابت و ساکن به نظر میرسد. در حقیقت قرآن در صدد بیان این نکته است که خداوند چنان گردش زمین را نرم و آهسته قرار داده که شما آن را درنمییابید و به عکس گمان میکنید که زمین در جای خود ثابت و میخکوب است.
نیز در شماری از آیات از کوهها به عنوان لنگر یا میخ یاد شده است و مفسران اعلام کردهاند که توصیف کوهها به لنگر اشاره به حرکت زمین دارند؛ زیرا لنگر باعث میشود کشتی ثابت و ساکن بماند و امواج دریا آن را به هر سو حرکت ندهد. در سوره حجر در این باره چنین آمده است: «وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَینَا فِیهَا رَوَاسِی؛ و زمین را گسترانیدیم و در آن کوههای استوار افکندیم.» در سوره مبارکه نحل چنین آمده است: «وَأَلْقَی فِی الْأَرْضِ رَوَاسِی أَنْ تَمِیدَ بِکمْ؛ و در زمین کوههایی استوار افکند تا شما را نجنباند.» در سوره انبیاء چنین آمده است: «وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِی أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ؛ و در زمین کوههایی استوار نهادیم تا مبادا [زمین] آنان [=مردم] را بجنباند.»
نیز در سوره «ق» چنین آمده است: «وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَینَا فِیهَا رَوَاسِی؛ و زمین را گستردیم و در آن لنگر[آسا کوه]ها فرو افکندیم.» چنان که از تعبیر «أَنْ تَمِیدَ بِکمْ» بدست میآید هدف از لنگر قرار دادن کوهها آن است که زمین مردم را نجنباند که خود تاکیدی است بر نقش کوهها در ایجاد ثبات و سکون برای ساکنان زمین. در کنار این دست از آیات، در سوره نبأ از زمین با عنوان «میخهای زمین» یاد شده است: «وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا؛ و کوهها را [چون] میخهایی [نگذاشتیم]؟»
درنگریستن در مجموع این دست از آیات تردیدی باقی نمیگذارد که خداوند با اشاره در صدد اثبات گردش زمین است. آیا با وجود چنین آیات جایی برای شبهه ثابت انگاری زمین از نگاه قرآن میماند؟!